رویکرد humanistic استدلال میکند که واقعیت عینی از درک ذهنی و درک ذهنی جهان از اهمیت کمتری برخوردار است . به همین دلیل ، کارل راجرز و Maslow ارزش چندانی در روانشناسی علمی نداشتند ، به ویژه استفاده از آزمایشگاه علمی برای بررسی هر دو رفتار انسان و هم حیوانات .
تجربه ذهنی فرد از دنیا عامل مهم و تاثیرگذار بر رفتار آنها است . تنها با دیدن جهان از دیدگاه فرد ، ما واقعا ً میتوانیم درک کنیم که چرا آنها شیوه عمل آنها را عمل میکنند . این همان چیزی است که رویکرد انسان گرایانه قصد انجام آن را دارد .
- انسانگرایی یک دیدگاه روانشناسی است که بر مطالعه کل فرد تاکید میکند . روان شناسان Humanistic به رفتار انسان نه تنها از طریق چشم ناظر نگاه میکنند بلکه از طریق چشم فرد رفتار میکنند . روان شناسان Humanistic بر این باورند که رفتار individual's با احساسات درونی و خود تصویر ارتباط دارد .
رویکرد انسان گرایانه در روانشناسی ، عمدا ً از دیدگاه علمی دور میشود ، determinism را به نفع of رد میکند ، و هدف آن رسیدن به یک درک عمیق و عمیق است . رویکرد انسان گرایانه ، مجموعهای منظم از نظریهها را ندارد ( اگرچه برخی فرضیات اصلی دارند ) و به پیشبینی و کنترل رفتار افراد علاقهمند نیست - خود افراد تنها کسانی هستند که میتوانند و باید این کار را انجام دهند .
میلر ( ۱۹۶۹ ) در " روانشناسی به عنوان وسیلهای برای ترویج رفاه انسان " از دیدگاه کنترل از روانشناسی انتقاد میکند و میگوید که درک باید هدف اصلی موضوع به عنوان یک علم باشد ، چرا که او میپرسد چه کسی این کنترل را انجام خواهد داد و منافع آن توسط آن خدمت خواهد شد ؟
روان شناسان Humanistic یک رویکرد علمی جدی به روانشناسی را رد کردند ، زیرا آنها آن را dehumanizing میدیدند و قادر به جذب غنای تجربیات آگاهانه نبودند .
در بسیاری از موارد رد روانشناسی علمی در دهههای ۱۹۵۰ ، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ، واکنش شدید نسبت به رویکرد behaviorist در روانشناسی آمریکای شمالی بود .
دیدگاههای حس مشترک رفتاری :
به طور خاص هر کس یک روانشناس است . این بدان معنا نیست که همه به طور رسمی برای تحصیل آموزشدیده اند و در روانشناسی آموزش میبینند . مردم دیدگاههای مشترکی در مورد جهان و دیگر افراد و خودشان دارند . این دیدگاه مشترک ممکن است ناشی از تجربه شخصی ، از پرورش ما به عنوان یک کودک و از طریق فرهنگ باشد .
افراد دیدگاههای مشترک در مورد علل رفتار خود و دیگران دارند و ویژگیهای شخصیتی که آنها و دیگران دارا هستند ، در مورد اینکه چه افراد دیگری باید انجام دهند ، چگونه کودکان خود را بزرگ کنند ، و بسیاری از جنبههای دیگر روانشناسی .
روان شناسان غیر رسمی " دانش عقل سلیم را در یک روش نسبتا ً شخصی ( به عنوان مثال غیرقابل اطمینان ) و روش روایی به دست میآورند . دیدگاه مشترک در مورد افراد به ندرت مبتنی بر شواهد نظاممند ( به عنوان مثال منطقی ) ، و گاهی براساس یک تجربه و یا مشاهده است .
تعصبات نژادی یا مذهبی ممکن است منعکسکننده آنچه که به نظر یک حس مشترک در یک گروه از مردم به نظر میرسد . با این حال ، باورهای تبعیضآمیز به ندرت در مورد این که در واقع چه چیزی وجود دارد ، ایستادگی میکنند .
سپس حس مشترک چیزی است که هر کسی در زندگی روزمره خود از آن استفاده میکند ، تصمیمات را هدایت میکند و بر نحوه تعامل ما با یکدیگر تاثیر میگذارد .
اما از آنجا که این سند مبتنی بر شواهد نظاممند و یا مشتقشده از تحقیقات علمی نیست ، ممکن است گمراهکننده باشد و منجر به گروهی از افرادی شود که دیگران را ناعادلانه و به شکل تبعیضآمیز رفتار میکنند .
محدودیتهای روانشناسی علمی :
علیرغم داشتن یک روششناسی علمی ، مشکلات و بحثهایی بیشتر وجود دارد که شک بر روانشناسی را به عنوان یک علم تلقی میکنند .
محدودیتها ممکن است به موضوع موضوع ( به عنوان مثال رفتار آشکار در مقابل تجربه شخصی ، تجربه شخصی ) ، بیطرفی ، عمومیت ، اعتبار اکولوژیکی ، مسایل اخلاقی و مباحث فلسفی اشاره کند .
علم فرض میکند که قوانین رفتار انسانی وجود دارند که برای هر فرد اعمال میشوند . بنابراین ، دانش به هر دو رویکرد قطعی و تقلیل گرا نیاز دارد .
منبع سایت روانشناسی ساده